سایت شهرداری ونک

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز نام ونک را در گوگل جستجو میکردم که ناگهان متوجه شدم شهرداری محترم ونک سایت دارد !!!! نمی دانم کی ایجاد شده ولی خیلی خوشحال شدم

    آدرس سایت شهرداری ونک    http://www.vanak.ir/

یک عکس از آرشیو سایت جهت یادگاری در این وبلاگ میگذارم

ای کاش عکاس این عکس را می شناختم

شهر ونک از نگاه ویکی پدیا

ونک (اصفهان)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ونک شهری است در بخش مرکزی شهرستان سمیرم استان اصفهان ایران.اسناد و مدارکی دال بر این موضوم می باشد که اقوام اولیه ساکن در این شهربه تهران مهاجرت کرده و نام ونک تهران نیز بر گرفته از این شهر می باشد.مردم این شهر افراد خونگرم و با پشتکاری هستند که در طول تاریخ چند صد ساله این شهر افتخارات شگرف راکسب کرده اند.یکی از بارزترین خصلت مردم این شهر تصعب خاصیست که نسبت به زادگاه خود دارند.شهر ونک در ۱۹۰ کیلومتری اصفهان و در ۳۳ کیلومتری شهرستان قراردارد دارای آب و هوای معتدل کوهستانی می باشد از جاهای دیدنی این شهر عبات از ۱- امامزاده زیدبن علی در ۱۷ کیلومتری جاده ونک به سمیرم ۲- امامزاده معصومه خاتون در ۲ کیلومتری غرب شهر ۳- چشمه ناز ونک و منطقه شمس آباد ۴- سد کمانه ۵- مناطق دیدنی دیگر که شامل مناطق کشاورزی می باشد عبارت از ۱- عقدک ۲- سرتنگ ۴- چمه ۵- نخودان ۶- حنا علی شاه ۷- جسور ۸- مندک و سهران ۹- و اطراف خود شهر نام شهر به قولی برگرفته شده از گونه درختان جنگلی فراوان بنام ون (ون زار) می باشد که در نهایت به ونک تبدیل گردیده است . در لغت نامه مرحوم دهخدا وکتاب فرهنگ معین عنوان روستائی با بیش از سه هزار سکنه از توابع شهرستان سمیرم، استان اصفهان آمده است با وجود سنگ نوشته ها وسابقه تاریخی، دلالت بر قدمتی تا یکهزار سال پیش را دارا می باشد .

قدمت ونک [ویرایش]

مدارک مکتوب به شرح زیر می باشد :

  1. درده ونک تهران که بخشی از مردمش از شهر ونک بدانجا مهاجرت نموده اند. امامزاده ای به نام آسید قاضی الصابر ونکی مدفون است که در سال ۵۵۵ ه.ق وفات یافته است. با احتساب حداقل سن برای امامزاده قدمت ونک تهران حدود ۹۰۰ سال است و لذا قدمت شهر ونک بالای ۹۰۰ سال می باشد.
  2. از قدیمی ترین گورستان عمومی ونک که حدود ۵۰ سال پیش تخریب و در محل آن مدرسۀ سمیه تأسیس شده است هیچ گونه مدرکی در دسترس نیست. اما در گورستان شرقی ونک پس از چند ساعت بررسی و تحقیق به سنگ قبری دست یافتیم که ۵۶۴ سال قدمت دارد. متن نوشتۀ سنگ قبر به صورت تصویر و ترکیب خود آن در زیر آمده است :

الله محمد علی هذا القبر مرحوم [م] الشهید الارحمته الله بی بی بنت محمد در تاریخ ماه رجب سنه احد ستین ثمانیه [کذا] (سال ۸۶۱ هجری قمری)

متأسفانه اکثر کتابهای قدیمی ونک را چند سال پیش عتیقه خران شیرازی به یغما بردند و تعداد اندکی هم که احتمالاً موجود است در پستوها (انبارها) در تاریکی مطلق با گرد و خاک و نم و رطوبت دست و پنجه نرم می کنند.

موقعیت جغرافیایی ونک [ویرایش]

شهر ونک با مختصات ۵۱ درجه و ۲۵ دقیقه طول شرقی و ۳۱ درجه و ۳۲ دقیقه عرض شمالی، در جنوب غربی استان اصفهان و در دامنه ی ارتفاعات زاگرس مرکزی قرار گرفته است. فاصله ی ونک تاشهر اصفهان، از طریق شهرهای سمیرم و شهرضا حدود ۱۹۰ کیلومتر است. ونک و حومه ی آن از شمال به شهرستان بروجن، از جنوب به شهرستان یاسوج، از شرق به شهرستان سمیرم و از غرب به شهرستان لردگان با مساحت ۵۰۰ کیلومتر مربع محدود می گردد. شهر ونک را می توان یکی از مراکز غنی گردشگری به حساب آورد. دلیل آن را هم وجود هوای بسیار مطبوع در فصل بهار و تابستان دانست که به دور از دود و دم و ساختمانهای شهرهای بزرگ بوده و منظره های طبیعی و بی نظیر خود را حفظ کرده است. دلیل دیگر را می توان، ارتفاع مناسب این منطقه از سطح دریا دانست و همچنین کوهها و چشمه های بیشماری که آن را احاطه کرده است. آب و هوایی همانند مناطق شمالی کشور، ولی در مرکز ایران زمین. در فصل پاییز و زمستان نیز منظره های کم نظیری شکل می گیرد که چشم و روح هر بیننده ای را باز و شاد می نماید. وجود مقبره های دو امامزاده، قدمگاه خواجه خضر، مناظر زیبای چشمه ناز، سد کمانه، دره قاش با چشمه و آبشار کوچک، تنگ امامزاده عقدک، چشمه های مزرعه ی چمه، چشمه های جسور و اسفراهان، مزرعه شمس آباد محل تلاقی دو رودخانه ی شمس آباد و گندمان، از صفحات زیبای این مجموعه است. شهرداری شهر ونک سعی کرده است که با فراهم کردن امکانات اولیه (از جمله راهسازی های جدید، مناطق اسکان و . . . ) برای گردشگران و سرمایه گذاران محترم، علاوه بر جلب رضایت خاطر ایشان، سهولت در دسترسی به مناطق مختلف این منطقه ی بی نظیر را فراهم آورد.

آب و هوا و طبیعت زمین [ویرایش]

با عنایت به موقعیت جغرافیایی و قرار گرفتن ونک و مزارع آن در دامنۀ سلسله جبال زاگرس، آب و هوای این منطقه متنوع و معتدل می باشد. مزارعی که در ارتفاعات بالاتر واقع شده اند دارای هوای سردتر و آنهایی که در کف دره ها هستند هوای گرمتری دارند. شهر ونک و مزارع شمس آباد، تنگده (تنگدم)، حنادر و کشتنگان از نقاط گرمتر و مزارع نخودان، کمانه، چمه، اسفراهان و جسور از مناطق سردتر هستند. در نقاطی از دالانکوه و کوه بالا که نسا هستند در بیشتر سالها غیر از سالهای خسکسالی، برف هر سال، برف سال پیش را می بیند. در سالهای قبل از ورود یخ و یخچال به ونک، در گرمای تابستان، مردم مشتری برف یخچال های کوه بالا بودند؛ عده ای برفها را با اره می بریدند و مقداری از گیاه چویل را (برای عطر خوب آن) کنارش می گذاشتند و بر چهارپا حمل می کردند، آنان زمان رفت و برگشت را طوری تنظیم می کردند که بتوانند حدود ساعت ۱۱ صبح قبل از شدت یافتن گرمای تابستان برف سرد را به بازار بیاورند و به فروش برسانند. آنهایی که در تابستان برف و شیره خورده اند و همچنین کشاورزانی که در مزارع حنادر و کشتگان در گرمای تابستان گندم درو کرده اند بیشتر از دیگران خنکی آن برفها را در ذایقۀ خود حساس می کنند. با توجه به کشاورزی بودن منطقه، نیاز به نصب دستگاههای هواشناسی در چند نقطۀ منطقه احساس می شود. انتظار می رود ادارۀ کل هواشناسی استان از بذل هر نوع مساعدت به این منطقۀ محروم دریغ نورزد.

پستی و بلندی [ویرایش]

مرتفع ترین نقطۀ منطقه کوه دارمه است و پس از آن کوه بالا (بین مزارع کمانه و اسفراهان)، کوه دالان با ارتفاع ۳۳۰۰ متر، کوه اشینه و کوه سیاه به ترتیب خودنمایی می کنند. کم ارتفاع ترین (پست ترین) نقطۀ حومۀ ونک از سطح دریا مزارع شمس آباد و تنگده (تنگدم) می باشد. سعی بر آن داشتیم تا با به دست آوردن یک دستگاه جی پی اس ارتفاع نقاط مختلف منطقه را از سطح دریا مشخص کنیم که متأسفانه موفق نشدیم، امیدواریم در فرصتهای بعدی به این مهم دست یابیم. (دستگاه جی پی اس قادر است ضمن برقراری ارتباط با سه ماهواره از هفت ماهوارۀ موجود در فضا موقعیت جغرافیایی، طول و عرض و ارتفاع از سطح دریا، هر نقطه از کرۀ زمین را با دقت زیاد محاسبه کند و نشان دهد.

پوشش گیاهی منطقه [ویرایش]

چون پا بر خاک ونک گذاشتید از صخره ها، زمین های مزروعی و باغ ها که بگذرید منطقه را پوشیده از گیاهان وحشی اعم از بوته و درخت خواهید یافت. در بهاران شکوفه ها و گل ها در این سفره گسترده نعم الهی با طراوت و زیبایی هر چه تمامتر خود را به تماشای چشم های مشتاق می سپارند. نخست درختان این منطقه به شما معرفی می شود. انجیر، بادام، بتک، بلوط، بنیو، بید (شامل بیدمشک، بید مجنون، بید معمولی، جربید که در بافت سبد به کار می رود)، پسته (به صورت محدود)، بنه- ون (پسته کوهی)، تاک، تبریزی، تربک، تیدره (تمشک)، توت، چنار، زردآلو، زربک (زرشک)، سیب (شامل گلاب بهاره، گلدان یا زرد، سیب رد یا قرمز، سیب محلی و …) سپیدار، شن، صنوبر، قژ، کژدرنگ، کل خنگ، کلک (زالزالک)، کی کم، کنده خیش، گردو، گویج (کویج) گینه همان گون است و چندین نوع متنوع دارد از آن جمله کتیرا، گزانگبین، گاوی، بزی، داری، کپی، گیلاس، رز (مو)، وهل (در مورد این درخت در جایی دیگر توضیحات بیشتر داده خواهد شد) هلو، هرزن (ارژن)، لیلی سور.

منایع آبی شهر ونک [ویرایش]

آب آشامیدنی و کشاورزی ونک و مزارع آن از سه طریق تأمین می گردد : ۱- چشمه ها ۲- قنوات ۳- رودخانه ها

چشمه ها [ویرایش]

در محدودۀ ونک بیشتر از یکصد چشمۀ کوچک و بزرگ جاری است که در خشکسالی ها تعداد زیادی از آنها کم آب یا به کلی خشک می گردند. اسامی چشمه ها به ترتیب الفبا به شرح زیر است : چشمه آقا (دشتک)، چشمه اندوقون (اندوقون)، چشمه امینی (عقدک)، چشمه اوگر(سرتنگ)، چشمه اوسه(چمه)، چشمه اسدالله (پی تل سرتنگ)، چشمه امامزاده معصومه (در صحن امامزاده)، چشمه الخاس (ماز هرزندون)، چشمه اسمی خان (مندک)، چشمه باغ گنجی (دالان)، چشمه بی کس (اسفراهان)، چشمه بید(دره بی چزی)، چشمه بیدهاشم (دره بی چزی)، چشمه بید (کمانه)، چشمه بنیویی (تنگ دالان)، چشمه بنیویی (تنگ سولجان)، چشمه باغ کاله پشتی (دره باغ کاله پشتی)، چشمه پینه زار(سهران)، چشمه پی تل(سرتنگ)، چشمه پس کوهک(سرتنگ)، چشمه پیازی(دالان)، چشمه تک او (دالان)، چشمه تاکی (تنگ دالان)، چشمه تنگ شرنا(دالان)، چشمه توه بچول (دشتک اسفراهان)، چشمه تنگوله (چمه)، چشمه تنگوله(چک زار)، چشمه تنگ اشکفت (نخودان)، چشمه تو رودخونه (پرچکون)، چشمه تنگ امامزاده عقدک (عقدک)، چشمه تنگ درپوله (جسور)، چشمه تلگن (تلگن)، چشمه جاغ جاغ (حنا علیشاه)، چشمه چاتی (پای گردنه سهران)، چشمه حنا علیشاه (حنای علیشاه)،

گیاهان دارویی منطقه [ویرایش]

در این بخش گیاهان دارویی شناخته شده منطقه را به شما معرفی کرده و برابر بررسی های انجام شده چگونگی استفاده از آنها را توضیح می دهیم. متأسفانه اطلاعات مکتوب قدمای ونک به دست نیامد اگرچه اکثر صاحبنظران، بر آنند که در ونک کتابی از زمان مرحوم کربلایی خسرو بزرگ و محمدخان جراح وجود داشته و مورد استفاده قرار می گرفته است، لذا اطلاعاتی که تقدیم شما می شود از نوع تجربی و سینه به سینه می باشد که امید است جوانان علاقمند منطقه و همچنین دیگر متخصصان از این اطلاعات مختصر بهره جسته و در راه تأمین سلامت مردم گام های موثری بردارند و این گیاهان جایگزین مناسبی برای داروهایی شیمیایی شوند. پس از مطالعه این قسمت که مردم ونک تجربه کرده اند، نظر شما را به اسامی گیاهان دارویی که آقای دکتر صفایی جمع آوری کرده اند جلب می کنم: آندشت: این گیاه در کوه رگ اسپید می روید و بادبر (بادشکن) است. مزه تند شبیه پیاز دارد و بوته اش شبیه لیزک است. اوشون ترکی: این گیاه شبیه گیاه مرزن جوش است و به شخص مبتلا به اسهال می خورانند. اولیله: چای کوهی هم به آن می گویند. دم کرده آن را برای رفع دردهای شکم و کمر استفاده می کنند. اووشون جیره یا ژیره: نوعی آویشن معطر گرم است که خاصیت بادبری دارد آن را به صورت دم کرده میل می کنند و یا کوبیده برگ های آن را روی غذا به خصوص تخم مرغ آب پز می ریزند.

ونک در لغت [ویرایش]

1- لغت نامه دهخدا: ونک Vanak: جانوری است بی دم، کبود رنگ شبیه به گربه و به عربی وبر گویند. (برهان). جانوری است شبیه و مانند گربه بی دم که به عربی وبر گویند (انجمن آرای ناصری) ونک: دهی است از دهستان چناورد بخش آخوره شهرستان فریدن سکنه آن ۲۲۵ تن است (از فرهنگ جغرافیایی ایران، جلد ۱۰) ونک: دهی است جزو بخش شمیران شهرستان تهران در ۸ هزار گزی شمال باختری تهران قرار گرفته و سردسیر است. تعداد ۸۰۶ تن سکنه دارد. آب آن از ۶ رشته قنات و در بهار از رودخانه اوین درکه حق آب دارد و محصول آن غلات، اسپرس، مختصر بن شن، توت، گردو، انار و انواع میوه جات است. توت ونک به خوبی معروف است. سابقاً در تابستان در حدود ۱۰۰ خانوار از تهران به این ده آمده و ساکن می شدند، اما اکنون ابنیه و عمارات بسیار در آنجا ساخته شده است و سکنای دایم در آن می کنند (از فرهنگ جغرافیایی ایران، جلد ۱۰) ونک: قصبه بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضای اصفهان، سکنه آن ۳۰۰۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، جلد ۱۰) ۲- فرهنگ معین: ونک: ده، بخش شمیران شهرستان تهران استان مرکز. در ۴ کیلومتری باختر تجریش و ۸ کیلومتری شمال باختر تهران. دامنه و سردسیر است و ۸۰۶ تن سکنه دارد. راه شوسه و آسفالته به تهران دارد. ونک: قصبه ای از بخش سمیرم بالا]ی[ شهرستان شهرضا در ۴۶ کیلومتری شمال باختر سمیرم، کوهستانی سردسیر، ۳۰۰۰ تن سکنه دارد. آب از رود ونک، محصولش غلات و حبوبات است. شغل اهالی کشاورزی، گله داری و صنایع دستی محلی قالیچه و گلیم بافی است. ۳- فرهنگ فارسی عمید: ونک: (به فتح واو و نون) نگا، وبر. وبر: ع (به فتح واو و سکون با) جانوری است کوچکتر از گربه، دارای موهای دراز و دم کوتاه و گوش های کوچک، در فارسی ونک هم گفته شده، یکی از روزهای سرمای پیرزن را هم می گویند. ۴- ونک در فارسی ناصری: در فارسنامه در فهرست اسامی نواحی بلوکات فارس آمده است: بلوکات سرحد شش ناحیه از سردسیرات فارس در میانه شمال و مغرب شیراز افتاده است. درازای آن از قریه کیفته تا گندمان ۲۱ فرسخ و پهنای آن از اسفدران تا قریه میمند فلارد ۱۴ فرسخ است. از قدیم تاکنون همیشه حکومت و ضابطی این بلوک با خوانین قشقایی بوده و تاکنون در تصرف داراب خان ایل بیگی قشقایی باقی است و این شش ناحیه از این قرار است: ۱- ناحیه پادنا قصبه آن خور است. ۲- ناحیه حنا قصبه آن را نیز حنا گویند. ۳- ناحیه سمیرم قصبه آن را نیز سمیرم گویند. ۴- ناحیه فلارد قصبه آن را نیز فلارد گویند. ۵- ناحیه وردشت قصبه آن گرم آباد است. ۶- ناحیه ونک قصبه آن را نیز ونک گویند. سه منطقه در کشور با نام ونک ثبت شده است.

منبع [ویکی پدیا ]http://fa.wikipedia.org/

امام خمینی ( رحمت الله علیه )

بسم رب الشهدا و الصالحین

"وصیت نامه ی شهدا را بخوانید این وصیت نامه ها دل را می لرزاند"

امام خمینی رحمت الله علیه

یاد شهید موسی رضایی بخیر

بسم رب الشهدا و الصالحین

 پدرم که خدا رحمتش کند ۲ ساله بودم که به اصفهان نقل مکان کرد و ما در محله همت آباد مستقر شدیم و تا ۶ سالگی در آن محله بودیم اکثر ونکی ها اول در همت آباد که به مفت اباد معروف بود خانه میگرفتند و بعدا به جاهای دیگر نقل مکان می کردند ما هم وقتی ۶ ساله بودم به محله باغ فردوس نقل مکان کردیم

در اون زمان ما منزل خیلی ها رفت آمد داشتیم  ولی هیچ کدام مثل منزل مرحوم علی رضایی  در خاطرم نمانده اون هم بخاطر همسر مهربانش که ما به او میگفتیم عمه بانو ( او عمه واقعی ما نبود بلکه دختر عموی پدرم بود ) یادیم میاد ۵ ساله بودم از محله همت آباد تنهایی آمده بودم منزل عمه بانو و شب را آنجا در پشه بند که برای من بسیار جالب بود ماندم ....

پدر و مادرم همه جا را به دنبال من گشته بودند و در آخر صبح آمدند منزل عمه بانو ......

یاد خونه شون بخیر یک حوض بزرگ وسط خونه شون بود و یک چاه بزرگ و بسیار عمیق که ما از لای درب فلزی آن که روی زمین بود داخل چاه را نگاه می کردیم و از افتادن در آن می ترسیدیم

خونه اونا وسط تعدادی زیادی درخت بود که سالهای بعد ( ۷ سال بعد ) دیگه از اون درخت ها خبری نبود و همه اونها شده بود آپارتمان چند طبقه ای  وخانه بی ریا و کوچک انها توسط آپارتمانها محاصره شده بود

ما یعنی من و خواهرانم دو هم بازی داشتیم یعنی فرزندان عمه بانو  خواهرانم با دختر عمه بانو بازی میکردند و ما هم با پسر خانواده یعنی شهید موسی رضایی  دوران بسیار زیبایی بود و خانه آنها جای بازی زیادی داشت یا داخل حوض شنا میکردیم و یا در بین درختان به دنبال هم می دویدیم

سالها گذشت و ما بزرگ شدیم و انقلاب شد و جنگ شروع شد و بازی ما هم عوض شد

یادش بخیر ما ۱۳ ساله بودیم و اگر اشتباه نکنم موسی ۱۵ ساله  ما با او بازی ایران و عراق را بازی می کردیم و از پشت درختان به سمت هم دیگر تیراندازی میکردیم و موسی با جمع کردن میوه های درخت کاج از انها به عنوان نارنجک استفاده میکرد و بعد با دهانش صدای انفجار را تقلید میکرد ...

 در همان سال بود که یک روز به ما خبر دادند موسی شهید شده به سرعت خودمان را به خیابان آپادانا رساندیم و تفت شهید را سر کوچه و منزلشان دیدیم و خانه انها مملو از جمعیت و صدای گریه بلند بود

چند همسایه هم در منزلشان بود من مات و مبهوت آمدم سر کوچه شون یکی از همسایه ها که تفت را سر کوچه دیده بود با تعجب گفت آخه چطور ممکنه اون که یک بچه بود و چند روز پیش سرکوچه دیدمش ....

سخت ترین لحظه وقتی بود که رفتیم سردخانه و جنازه شهید را دیدیم باور کردنی نبود ضد انقلاب به آنها کمین زده بودند و اسیر شان کرده بودند ( بند پوتین او را باز کرده بودند و دستهایشان را بسته بودند و به وضع بسیار سختی به شهادت رسانده بودند که من از خانواده شهید عذر خواهی میکنم که این خاطره تلخ را یاد آوری کردم )

توضیح: پوتین شهید بدون بند بود و روی دستانش آثار بند پوتین بود و....

شاید نوع شهادت زیاد مهم نباشد ولی آنچه مهم است این است که بدانیم برای حفظ این انقلاب چه خونهایی ریخته شده است و جوانان ما چه مظلومانه به شهادت رسیدند و نسل جدید که جنگ راندیده باید بداند که برای حفظ استقلال کشور و حفظ ارزشهای انقلاب خونهای بهترین جوانان این مملکت ریخته شده است و باید با تمام جان حافظ و ره رو آنها باشیم انشاءالله

سالها و سالها وقتی به گلستان شهدای اصفهان می رفتم اولین جا قبر مطهر شهید موسی رضایی بود  ولی الان چندین سال است کمتر میتوانم به گلستان شهدا بروم

گاهی اوقات که به خیابان آپادانا می روم دقت میکنم تا نام کوجه شهید موسی رضایی را ببینم

یاد شهید بخیر و شادی روح شهدا  بخصوص بسیجی شهید موسی رضایی و پدر گرامیشان مرحوم علی رضایی  و همچنین پدر و مادر این حقیر الفاتحه مع صلوات

 

عکاسی از چشمه ناز

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی بود به شدت عکاسی هنری انجام میدادم و هر ساله در جشنواره های مختلف شرکت می نمودم در جشنواره روستا بود که در بخش حرفه ای را با ارسال عکسهایی از استان کهکیلوئیه ( اگر درست نوشته باشم ) دیپلم افتخار گرفتم  در همان زمان بود( ۱۵ سال پیش ) که با استادم جناب آقای امیر قلعه جوزدانی آمدیم سمیرم  و رفتیم منزل مرحوم مظفر رضایی ( مردی بسیار مهربان و مهمان نوازکه خدا به قبرش نور ببارد و در همه لحظات قرین رحمت کند ) او به من و استادم بسیار محبت کرد و فردا با ماشینش ما را ونک برد شب منزل عمو جمال بودیم و صبح زود به اتفاق یکی دو نفر از پسر خاله هایم فکر کنم علی آقا ( ضربعلی ) و آقا محسن رفتیم چشمه ناز  ( زیباترین و جذاب ترین منطقه دیدنی و با صفای ونک ) یادش بخیر استاد جوزدانی بعلت بلندی قدش در مسیر بد چشمه گیر کرده بود و محسن میگفت استاد پاتو بزار اینجا و او که گیر کرده بود و راه پس و پیش نداشت و زیر پایش رودخانه بود با عصبانیت گفت استاد کوفت استاد مرگ استاد مرد !!! با هر بدبختی بود به چشمه رسیدیم و شروع به عکاسی نمودیم و من دو دوربین برده بودم و با یکی از آنها اسلاید هم گرفتم ( که اسلاید ها بسیار زیبا در آمد ولی بعدها آنها را در جایی مفغود نمودم ) عکسها هم به علت سرعت پایین شاتر ( رها کننده پرده نوردهی ) آبهای  رودخانه  و آبشارهای چشمه بصورت کش آمدگی در آمدند و بسیار زیبا بودند ) در یک سال بعد وقتی عکسها رو به مسابقه جذابیت های استان اصفهان بردم آنها رو رد کردند و قبول نکردند پیگیری کردم گفتند این عکسها رو کجا کپی کرده ای !!!!!!!!!!!! نمی دانستم به حمافت آنها بخندم یا گریه کنم .... یاد یکی از دوستانم بنام نادی از عکاسان خمینی شهر بخیر خدا رحمتش کند جوانمرگ  شد او هم با ما بود .

در یک سال پیش دوباره به اتفاق خانواده رفتیم چشمه ناز ولی  چشمه دیگه به نازی اون وقتها نبود تعدادی جوان معلوم نبود ونکی بودند یا مسافر با وضع زننده ای و فجیهی اونجا بودن ... پشیمان شدم که چرا اینجا اومدم  بخاطر همراهانم باجناق گرامیم جناب سلیمانی شب موندیم  ولی من تاصبح بیدار بودم و نگهبانی میدادم  اصلا احساس امنیت نداشتم

الان نمی دانم وضع چگونه است امیدوارم شهداری ونک با کمک مردم با غیرت و شهید پرور ونک نگذارند این منطقه زیبا و گردشگری پانوق آدم های ولگرد و بی دین و بی حیا بشود.

یاد شهید جهانشیر رضایی بخیر

بسم الله الرحمن الرحیم

با جهانشیر هم سن و سال بودیم و خیلی با هم دوست بودیم و خیلی هم با هم کل کل میکردیم بسیار شوخ بود و یک مدت با پدر مرحومم که خداوند رحمش کند در ونک بنایی میکردیم ( ۱۲ یا ۱۳ سالمان بود) وقتی شهید شد من هم در منطقه بودم و از شهادت او مطلع نشدم ولی وقتی فهمیدم یکه خودم و الان بخشی از آلبوم من عکسهای جهانشیر است که  انها را نگاه میکنم و یاد خاطرات کودکیمان در ونک می افتم ( روحت شاد )

خدایا توفیق بده ادامه دهندگان واقعی را ه شهیدان باشیم

شادی روح شهدا بخصوص شهید جهانشیر رضایی و همچنین پدر بزرگوارشان مرحوم  کیامرث رضایی و تمام اموات ( پدر و مادر این حقیر ) الفاتحه مع صلوات

بخشی از وصیت نامه شهید :جهانشیر رضایی

 " کسانی که در راه خدا کشته شدند را مرده مپندارید بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند"

مادر عزیزم اگر خدا توفیق شهادت را نصیب من کرد برای من اشک مریز به جای آن شکر خدا را بنما و امام را دعا کن و اگر گریه هم کردید برای خدا گریه کنید. چون که دو قطره است که نزد خدا ارزش دارد

" قطره ی خون" و " قطره اشکی" که برای خدا ریخته شود.

و اما ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلو گیری کنید که فردا در محضر خدا جواب حضرت زینب (س) را نمی توانید بدهید ...

 مساجد سنگرند سنگرها را خالی نکنید ... 13/2/1363

منبع :http://shahidmahmoodi.blogfa.com/post-9.aspx

آینده انقلاب اسلامی از نگاه قرآن کریم

بسم الله الرحمن الرحیم

 میان یکصد و بیست و چهار هزار باران پیامبر گونه، باران پیامبر خاتم چیز دیگری است. گویا خداوند با بعثت پیامبر اسلام درهای رحمتش را تا آنجا که می شد به روی عالمیان گشود و پس از آن نیز با رگبارهای دوازده گانه، این موهبت بزرگ را تکمیل نمود.

در طول تاریخ بشریت، انقلاب ها و جنبش های فراوانی رخ داده که بسیاری محکوم به فنا و تعداد اندکی از آنها ماندگار بوده است.

قرآن حرکت ها و جنبش ها را به دو گونه حق و باطل تقسیم کرده و جنبش های حق طلبانه را ماندگار و حرکت های باطل محور را محکوم به فنا دانسته است.

اما تشخیص آنکه حق کدام است و باطل چیست، بسیار مشکل به نظر می رسد. چرا که معمول این حرکت ها و جنبش ها، بر حقانیت خود اصرار دارند و دیگران را باطل می شمارند. حرکت مردم ایران هم که بعدها به انقلاب اسلامی منتهی شد یکی از این جنبش ها است که باید حقانیت آن مورد تحلیلی قرآنی قرار گیرد.

اما قرآن در آیه ۱۷ سوره رعد، مثالی همه فهم ارائه داده تا همگان بتوانند با تطبیق این مثال با جریانات مختلف اجتماعی، حق را از باطل تشخیص دهند. ما این مثال قرآن ۵ مرحله ای را در ۵ گام با هم مرور خواهیم کرد و با مسیر نورانی انقلاب تطبیق خواهیم داد.

گام اول: نزول باران رحمت

خداوند در ابتدای این آیه می فرماید:

أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً؛ (خداوند) از آسمان، آبى (به صورت باران و برف و تگرگ) فرو فرستاد.

باران، مظهر لطف و رحمت پروردگار است که هر از چندی بر هر کوی و برزنی می بارد و زمین تشنه را سیراب می کند. اما این لطف و رحمت خداوند تنها به مادیات زندگی محدود نمی شود و شامل دیگر ابعاد وجود انسان نیز می گردد. خداوند به همان ترتیبی که برای زمین خشکیده باران رحمتش را ارزانی می دارد، هر از چندی برای ضمیر تشنه جهانیان نیز باران رحمتش را فرو می فرستد و آنان را از سرچشمه حقیقی معنویات سیراب می گرداند.

از میان یکصد و بیست و چهار هزار باران پیامبر گونه، باران پیامبر خاتم چیز دیگری است. گویا خداوند با بعثت پیامبر اسلام درهای رحمتش را تا آنجا که می شد به روی عالمیان گشود و پس از آن نیز با رگبارهای دوازده گانه، این موهبت بزرگ را تکمیل نمود.

این مسیر شاداب و پر طراوت تا بدانجا پیش رفت که در خرداد ۱۳۴۲ نمونه دیگری از باران رحمت باریدن گرفت و ضمیر تشنه کام یک یک مردم ایران زمین را سیراب کرد. بارانی به نام خمینی و از جنس همان پیامبر خاتم.

همینگونه بود که باران رحمت خدا از زبان خمینی کبیر باریدن گرفت و دلها را یکی پس از دیگری لبریز از معنویت کرد. جوی های مختلف مردم از کسبه و کارمند و کارگر و دانشجو و طلبه و نظامی و … به رودخانه ای مواج و یگانه تبدیل شدند. رودخانه ای به «رنگ خدا» که یک صدا فریاد می کشید: «خدا»

گام دوم: جریان آب در رودخانه ها

فَسَالَتْْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا؛ پس رودخانه هایى (هر یک) به اندازه گنجایش خود روان شدند.

باران که می بارد آهسته آهسته جریان آب روان می شود و در شیارهای کوچک به حرکت می افتد. شیارها به جویبارها تبدیل می گردد و جویبارهای کوچک به جویها می ریزند و در نهایت همه با هم یکی می شوند و رودخانه ای پرخروش می سازند. رودخانه ای یک دست و یک صدا و پر تحرک.

همینگونه بود که باران رحمت خدا از زبان خمینی کبیر باریدن گرفت و دلها را یکی پس از دیگری لبریز از معنویت کرد. جوی های مختلف مردم از کسبه و کارمند و کارگر و دانشجو و طلبه و نظامی و … به رودخانه ای مواج و یگانه تبدیل شدند. رودخانه ای به «رنگ خدا» که یک صدا فریاد می کشید: «خدا».

رودخانه ای که آغازش ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شد و مسیر پربرکتش هنوز ادامه دارد و به امید خدا با عظمتی وصف ناپذیر به دریای حکومت موعود، منتهی خواهد شد.

گام سوم: تشکیل کف های موج سوار

فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فىِ النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَالِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ؛
و سیلاب، کفی را بر روى خود حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره‏ها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن می افروزند نیز کفی (ایجاد می شود) همانند کفِ سیلاب.

حرکت سیلاب گونه مردم و موج پاک و مومنانه آنها، کف هایی بی هویت را نیز بر روی خود حمل خواهد کرد. این خاصیت حرکت های این چنینی است که عده ای موج سوار از آن سوء استفاده می کنند و خود را بر بلندای حرکت بی پیرایه مردم می رسانند.

موج اسلام گرایی مردم در صدر اسلام نیز کفی بی هویت همچون بنی امیه را بر روی خود حمل کرده است. کسانی همچون معاویه و یزید توانستند از حرکت پاک مردم سوء استفاده کنند و بر گرده مسلمانان سوار شوند.

نگاهی گذرا به تاریخ تمامی حرکت های ریشه دار نشان می دهد که موج سواران همیشه در کمین چنین حرکت هایی بوده اند. انقلاب اسلامی نیز از این قاعده قرآنی مستثنی نبود و کف های بی هویتی را بر دوش خود حمل کرد.

پیش و پس از انقلاب حباب ها و کف هایی همچون چریک های فدایی و مجاهدین خلق یا همان منافقین توانستند چند صباحی بر گرده مردم سوار شوند و خودی نشان دهند. گروه هایی همچون نهضت آزادی نیز خود را به بلندای حکومت رساندند و فرمان حکومت را به دست گرفتند. اما تیزهوشی قطره قطره این رودخانه عظیم نتیجه ای قرآنی رقم زد.

جالب اینجا است که خداوند نشانه بارز حرکت های توحیدی را «خدمت رسانی به مردم» می داند. (مَا یَنفَعُ النَّاسَ) بنابراین شرط دیگر ماندگاری انقلاب توحیدی ما نیز «خدمت رسانی به مردم» خواهد بود

گام چهارم: نابودی کفهای باطل ضمیر

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً؛ اما آن کف به کنارى رفته، نابود می شود.

پیش بینی خداوند این است که عاقبت همه موج سواران بی هویت، نیستی و نابودی است. این قانون طبیعت است که حباب های درون تهی پس از چندی از بین می روند و چند صباحی بیشتر توان موج سواری ندارند. همیشه این سیل خروشان پاکی ها است که کف ناپاکی ها را به گوشه ای پرتاب می کند و آنان را به نابودی می کشاند.

بنی امیه رفت، بنی عباس رفت، پادشاهان ظالم و ستمکار رفتند، حرکات التقاتی, خوارج، غالیان و کج فهم ها رفتند. اما آنچه که باقی است، اسلا م و اسلامیان و قرآن و اهل بیت است.

در انقلاب پر خروش ما نیز هر حرکت موج سواری که آمد، دیری نپایید که از گردونه خارج شد و به گورستان تاریخ پیوست. از آنان که در اول انقلاب فریاد جمهوری ایرانی سر دادند، گرفته تا پس مانده های امروزیشان. از گروه کج فهم فرقان گرفته تا منافقان و گروهک های مختلف التقاطی دیگر.

گام پنجم: ماندگاری دریای ایمان

وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فىِ الْأَرْضِ؛ و اما آنچه مردم را سود می بخشد (نظیر آب های زلال و فلزات ذوب شده ناب) در زمین مى ماند.

خداوند آینده هر جنبش توحیدی و ریشه دار را ماندگار و پابرجا پیش بینی کرده است. اما به شرط آنکه حقیقت توحیدی خود را از دست ندهد و خود را به دست موج سواران نسپارد.

جالب اینجا است که خداوند نشانه بارز حرکت های توحیدی را «خدمت رسانی به مردم» می داند. (مَا یَنفَعُ النَّاسَ) بنابراین شرط دیگر ماندگاری انقلاب توحیدی ما نیز «خدمت رسانی به مردم» خواهد بود.

البته خاصیت آب زلال و طلای ناب این است که سودی فراوان دهد و به هر کجا که رسید آن را بی منفعت باقی نگذارد. چه ملت هایی که در طول تاریخ به خاطر پذیرش اسلام به اوج عزت رسیدند و کمال دنیا را در کنار کمال معنوی تجربه کردند. امروز نیز اسلام عزیز به برکت انقلاب اسلامی به اقصا نقاط عالم نفوذ کرده است و قلب های آزادگان عالم را سیراب می کند.

هر روز که از عمر عالم اسلام می گذرد بر عظمت و گستردگی آن افزوده می شود. با آنکه موج سواران فراوانی در طول تاریخ اسلام مسیر آن را با چالشی جدی رو به رو کردند اما اسلام عزیز همچنان در دلها باقی است و روز به روز قلب های بیشتری را تسخیر خود می کند.

انقلاب اسلامی نیز که ادامه رودخانه بزرگ پیامبر اعظم است، باقی خواهد ماند و هر روز بر عزت و عظمتش افزوده خواهد شد. چرا که این سنت الهی است و سنت خدا تغییر ناپذیر است. آری،

کَذَالِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ. خداوند این چنین مثال مى زند!

نتیجه گیری :

می توان کلام خداوند را در آیه ۱۷ سوره رعد در این بیان خلاصه کرد که ؛ هر که با خدا و برای خدا و در مسیر او باشد ، باران رحمت بر اونازل شده و او را شسته و از میان آلودگی ها و ناخالصی ها بیرون خواهد آورد .

آنانی که چشم دیدن رحمت وحقیقت را ندارند ، گاه دیده می شود که برای نشان دادن خویش بسیار جنب وجوش به خرج می دهند اما باید بدانند که باقی نخواهند ماند و آنچه با قی می ماند ، تنها حق وحقیقت است .


نوشته شده توسط سیدجعفر فاطمی نوش آبادی

زلال وحی

خوشا به حال آنهایی که انقلابی ماندند.

بسم الله الرحمن الرحیم

انقلابی شدن چه راحت بود ولی انقلابی ماندن چقدر سخت است .جانباز شدن چه راحت بود ولی جانباز ماندن واقعا سخت است . و....

یاد جمله حضرت امام رحمت الله علیه می افتم که می فرمود اگر فردی را تایید میکنم مربوط به زمان حال است . امام (ره) خوب میدانست که سیف السلام ها زمان پیامبر (ص) زیاد بودند ولی زمان حضرت علی (ع) همان سیف السلام بروی امام زمانش سیف ( شمشیر ) کشیدند و این در زمان انقلاب ما هم خیلی اتفاق افتاد انقلابی های دیروز  امروز چکار کردند ؟

خدایا ما را عاقبت بخیر بگردان

جواب به جناب آقای خانعلی محمودی

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر گرامی ام جناب آقای خانعلی محمودی عزیز سلام

بنده چند وبلاگ با موضوعات مختلف دارم که در آن تخصص دارم و می توانم اظهار نظر کنم ولی این وبلاگ مربوط به خاطرات خودم در دوران کودکی است که تابستانها به ونک می آمدم ( قطعا برای خیلی از ونکی ها که هر روز در ونک هستند زیبا و خاطره انگیز نباشد ) ضمنا موضوعاتی هم به آن برخورد میکنم و می نویسم از قبیل اتقاقات فوت و تولد... ( هم وطن های خارج از کشور و دور از ونک برایشان جالب بود) ولی چشم سعی میکنم مسیر پست های جدید را به سمتی ببرم که ارزش مند تر باشد

قبلا از محبت شما در بیان انتقاد سازنده کمال تشکر را دارم

جناب آقای علی فتحی سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

چند وقت پیش بود که در لیست نظرات پیامی گذاشته بودید که به وبلاگ شما به آدرس http://vanak49.blogfa.com/سری بزنم ولی هر کاری که کردم نشد امروز دوباره سعی کردم دیدم در ادرس ارسالی باید بعداز بلاگفا یک نقطه میگذاشتید . امروز توانستم به وبلاگ بسیار زیبای شما یک سری بزنم هرچند بخاطر حجم گرافیک بالا و عکسهای زیاد ۱۵ دقیقه طول کشیدضمنا بعداز ورود صفحه محو می شود فکر کنم مشکل اساسی داشته باشد . ولی بسیاز زیبا بود و محو تماشای عکسهای زیبا شدم ای کاش نام عکاس را هم در کنار عکسهایشان ذکر می نمودید.جناب آقای فتحی خیلی زیبا بود خیلی خیلی خیلی خسته نباشید.

 

اولین تیری که شلیک کردم

بسم الله الرحمن الرحیم

تابستان که می شد با پدر مادرم و گاهی هم تنها به ونک می امدم  در یکی از اون سالها فکر کنم ۱۱ یا ۱۲ سالم بود تنها به ونک آمدم و قرار از این بود که جند هفته پولهایی را که در تابستان کمک پدرم بنایی میکردم را جمع کردم و مقداری سوغات ( کتاب داستان ) برای پسر عموهایم و... خریدم و تنهایی به سمت ونک راه افتادم ( در این زمانه که فکر میکنم واقعا چگونه یک بچه ۱۲ ساله تنهایی به مسافرت میره ) وقتی به ونک رسیدم و پسر بچه ای کرایه ها راجمع میکرد پول من به اندازه کافی نبود ولی او چشم پوشی کرد نمی دانم بخاطر مهمان بودنم بود یا سن کم من ....

مهمترین خاطره ای که از اون دوران دارم این بود که بسیج تازه راه اندازی شده بود و ۲ نفر پاسدار از اصفهان به ونک مامور شده بودند که بسیج را فعال کنند .

من به اتفاق پسر عموی عزیزم ( حاج عبدالغنی ) به بسیج می رفتیم ( ساختمان قبلی حاج آقا ربانی ) و آنها به ما آموزش می دادند  هیچ گاه اولین حدیثی که یاد گرفتم را فراموش نمی کنم  ( قال علی علیه السلام  اوصیکم به تقوی الله و نظم امرکم ) البته من در اصفهان که بودم از همان بدو تشکیل بسیج در مسجد محله فعال بودم هرچند سنم کم بود ۱۰ ساله ولی هیچ کس نمی توانست حریف ما بشود و مارا در بسیج راه ندهد ولی بسیج ونک یک صفای دیگری  داشت بخصوص که به ما احترام بیشتری میگذاشتند ( بخاطر این که تعریف مارا میکردند که پسر خاله ماست و از شهر اومده وتوی بسیج شهر بوده و...) البته اون مال حسیه که در کودکی داشتم شاید فکر میکردم خیلی مهم هستم  .. هر روز و شب توی بسیج بودیم و روزها که بزرگترها به سرکار خودشون میرفتند و کسی نبود دور دست ما بود و وقتی کلاس نداشتیم نگهبانی می دادیم

یک روز از اون رورها که داشتم توی بالکن مشرف بر کوچه با سلاح ژسه نگهبانی می دادم و جند بچه ۷/۸ ساله مثل پسر حاج ولی الله رضایی دور ما ایستاده بودند و ما هم داشتیم با تفنگ کیف می کردیم و بچه ها هم محو تماشای ما در همین حین نمی دانم کی اسلحه را مسلح کرده بود و من کی سلاح را از ضامن خارج کرده بودم همین طور که سلاح را به طرف بالا گرفته بودم یک باره فشنگی از اسلحه شلیک شد و در همان لحظه صدای جیغ پسر حاج ولی الله ( نمی دانم فرزند بزرگش بود یا دومی ) که متاسفانه اسمش یادم نیست ) بلند شد و گفت گوشم گوشم ... من فکر میکردم با فشنگ زدم توی گوشش ولی دیدم او از صدای شلیک فشنگ ژسه ( که واقعا بلند بود) شوکه شده ... مردم درکوچه جمع شدند و کاسبهای از پایین داد میزدند کی تفنگ به این بچه داده ....من هم شوکه شده بودم ... و این خاطره اولین شلیک من بود که هیچ گاه فراموش نمی کنم . 

 

سلام کودکان تازه رسیده ...خوش امدید.

بسم الله الرحمن الرحیم

 خدایا شکر که بااعطای فرزند زندگیمان را شیرین تر میکنی

تولد نورسیده ها را به باجناق عزیزم جناب آقای سید اسماعیل قریشی و دختر عموی مهربانم تبریک میگویم

هم چنین تولد دوقلوهای پسر خاله عزیزم جناب منوچهر رضایی و همسر گرامیشان تبریک میگویم

ننه شهربانو ( ننه شهری )

بسم الله الرحمن الرحیم

هر وقت صبحانه نون جوش ( غذای محلی ) داریم یاد مادر بزرگ مهربانم می افتم در دوران کودکی مادر بزرگ در اصفهان پیش ما بود و او برای صبحانه مرتب  نون جوش درست می کرد و برای همین است هر وقت نون جوش را می بینم ناخود آگاه بیاد مادر بزرگ مهربانم می افتم یادش بخیر و روحش شاد اواخر عمرش و یا بهتر بگم اکثر اوقات زندگی اش در طبقه هم کف منزل خاله گل بهارم زندگی میکرد و ما هر وقت به ونک می امدیم با سرعت خودمان را به او می رساندیم به ما خیلی محبت میکرد و هرچیزی داشت برای ما می آورد اطاق کوچک و تمیزی داشت و اجازه نمی داد بچه های خاله ام که اون دوران شیطانی میکردند داخل منزلش بشوند فقط به منوچهر اجازه میداد آخه بقول یکی از همشهریان ونکی ام که برایم نظر گذاشته بخاطر اسم شوهر خدا بیامرزش منوچهر بود. یادش بخیر اولین چیزی که به ما میگفت این بود که ( گسنت نی؟ چیزی خاری ) یعنی گرسنه نیستی ؟ چیزی می خوری برات بیارم . خدا رحمتش کند خیلی شوخ بود و خنده از لبهایش دور نمی شد . یک سال دوربین عکاسی اوردم و از او چندین عکس گرفتم و حیف که آنالوگ هستند و نگاتیو هایش اصفهان مانده ( باید اسکن کنم و سپس آپلودش کنم ) یک عکس با لباس تکواندو در حالیکه نانچیکو  در دست دارد و یکی از پسر خاله هایم در حال احترام به او است ( جوان بودیم و شوخ طبعی ما به مادر بزرگ رفته بود ) نور به قبرش ببارد آخرین بار او را در کفن دیدم مادرم که خدا او را رحمت بی انتها عنایت کند به او گفت مادر حلام کن ...... ننه شهری عزیز دوستت دارم

خرمن را کی تش زد

بنام خدای مهربان

سالهای قبل از انقلاب بود یا بعداز انقلاب یادم نمی اید ولی یک روز بعداز عروسی دختر خاله ام با جناب غلام حسن قاسمی با بچه ها در حیاط بازی می کردیم من اون روز حالم زیاد خوب نبود ولی بچه ها که الان همه آنها مردان و زنان بزرگی شده اند سخت درحال بازی ... که یادش بخیر یکی از پسر خاله هایم به احتمال خیلی زیاد سراج ( حاج سراج فعلی ) گفت بچه بریم نون بپزیم  .. که یک نفر از بچه ها که اسمش را نمی برم و دختر خاله ام بود رفت و دامنش را پر از کبریت کرد و آورد و نان پختن شروع شد زمین ها از خرمن ها پر بود و ساقه های خشک هم در زمین زیاد ... آقا رحیم کبریت را زد ولی زود خاموش شد یکی از بچه ها گفت توبلد نیستی کبریت را از دست آقا رحیم گرفت و نزدیک خرمنی که در نزدیکی بود شد و من دیگر ندیدم فقط یک باره دیدم زمین پر از ساقه های خشک آتش گرفت و خرمنی در نزدیکی منزل مرحوم حاج سید کمال تقوی آتش گرفت ... صدای فریاد مردان و زنها بلند شد و هر کس قابلمه ای پر از آب به سمت خرمن آتش گرفته حرکت کردند ولی دیگر دیر شده بود ... یادش بخیر دیگر هر کس ما را میدید میگفت تو بیدی خرمنو تش زدی ؟ سالهای بعد هم من و برادرم را به عنوان آتش زنندگان خرمن می شناختند ولی خدا خودش می داند ما نبودیم و .... بود . عجب نانی پخته شد!!!

سلام دوست عزیز

بنام خدا

دوست عزیز به آدرس vanak49blogfa.com  رفتم ولی کسی در خانه نبود.

چقدر سخت بود رحلت امام

عکس های تدفین امام خمینی (ره)عکس های تدفین امام خمینی (ره)

عکس های تدفین امام خمینی (ره)عکس های تدفین امام خمینی (ره)

بسم رب اشهدا و صالحین

شب در شهرک دارخوین در سنگر زیر زمینی بودیم که بعداز بمب باران شهرک ساخته بودند

تلوزیون روشن بود و از مردم  درخواست دعا برای وضع وخیم حضرت امام میکرد

میخواستم بخوابم یک لحضه ساعت ۱۰ شب بود پیش خودم گفتم نکند امام را از دست بدهیم

صبح برای نماز بیدار شدم و سریع نماز را خواندم و دوباره خوابیدم

با صدای هق هق دوست و همسنگرم جناب برنجی از خواب پریدم

باصدای لرزان گفتم چرا گریه میکنی

گریه اش بیشتر شد

با عصبانیت گفتم چیه چرا گریه میکنی

گفت : امام رفت 

و صدای گریه او بیشتر شد.

برای دقایقی مات و مبهوت بودم

از سنگر بیرون آمدم همه از سنگر های زیر زمینی بیرون آمده بودند و جلوی سنگرشان روی خاک ها نشسته بودند و گریه میکردند

چقدر سخت بود در غربت گریه کردن برای امام

چقدر سخت بود که نمی توانستیم در تشیع جنازه امام شرکت کنیم

 

السلام علیک یا روح الله

بسیار سخت است باور کردن این حقیقت تلخ بسیار سخت بود برای ما در طول سالهای گذشته تصور اون دنیایی که امام ( خمینی رحمت الله علیه )نباشد .امام خامنه ای حفظه الله

سالگرد رحلت جانسوز پیر و مراد و عزیز مظلومان جهان را برتمام عاشقان تسلییت عرض می کنم

 

تهاجم فرهنگی خطرناکتر از تهاجم نظامی

بسم الله الرحمن الرحیم

چند سال پیش تصمیم گرفتم از کوچ عشایر عکاسی کنم به سمت بروجن حرکت کردم و بسمت جاده ای نقنه ( اگر اشتباه نکنم ) رفتم در بین راه چادر سیاهی را دیدم ماشین را نگه داشتم و به سمت چادر رفتم پیرمرد و پیرزنی را خارج از چادر در آفتاب نشسته بودند و حرف نمی زدند جند بار صدا زدم مهمان نمی خواهید که پسر جوانی رادیدم که چوب چوپانی به سردارد و جالب اینکه زیر ابرو برداشته بود و جای آن هنوز صورتی بود و موهایش را بلند کرده بود و پشت سرش بسته بود در همان لحظه دختری بدون روسری با موهای کوتاه پسرانه جلو آمد و من متعجبانه  از آنها اجازه خواستم عکس بگیرم و آنها هم بدون اینکه برایشان مهم باشد اجازه دادند و از محیط آنجا عکس گرفتم خیلی تعجب کردم پرسیدم از کجا کوچ کرده اند و گفتنداز اطراف گچساران خجالت کشیدم بپرسم چرا ظاهرتان این گونه است . ولی کمی بعد متوجه دیش آنتن ماهواره شدم !!!!!!!!